با ابلاغ قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان، این انتظار در بخشی از جامعه به وجود آمد که رنسانسی در مدیران اتفاق خواهد افتاد.
کد خبر: ۶۵۶۴۳۸
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۵ 17 September 2018

فرهاد درویشی استاد علوم سیاسی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) معتقد است دایره شمول این قانون، تا حدی نیست که بتواند به کادرسازی و فضا دادن به مدیران شایسته کمک قابل توجه و تأثیر‌گذاری بکند. او معتقد است مشکلاتی از جمله نداشتن احزاب واقعی در کشور در کنار سیستم استخدامی و گزینشی ما سبب شده حتی اگر به حسب تصادف شایسته‌ای وارد سیستم شود، بعد از مدتی یا در سیستم حل و هضم شود یا منزوی و مطرود. مشروح گفت‌و‌گوی «ایران» با وی را در زیر می‌خوانید...

** قانون ممنوعیت به‌کارگیری بازنشستگان بالاخره به تأیید شورای نگهبان رسید و برای اجرا ابلاغ شد. فارغ از مباحثی که درباره برخی مصادیق این قانون مطرح شده، این سؤال پیش می‌آید چرا با گذشت چهار دهه از انقلاب و کشورداری، هنوز در مبحث کادرسازی و تربیت نیرو آن گونه که باید و شاید عمل نکرده‌ایم؟
کادرسازی در چارچوب نظام دیوان سالاری یا بوروکراسی معنا پیدا می‌کند؛ بحثی که از اوایل قرن بیستم مطرح شد. اینکه ما فارغ از تحولات سیاسی که در جوامع مختلف وجود دارد، چه کنیم تا نظام اداری‌مان پا برجا باشد و بتواند تداومی را که در سیاست‌های جاری کشور هست، حفظ کند. با پیشرفت بحث‌های نظری از دل این مباحث، موضوع دیوانسالاری مطرح شد البته مکاتب مختلفی در این حوزه مطرح بودند. اما یکی از بحث‌های جدی دیوانسالاری بود که از سوی «ماکس وبر» ارائه و شاخص‌هایی برای آن تعریف شد اینکه یک دیوانسالار باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد. بر اساس این دیدگاه، تخصص و تعهد باید از ویژگی‌های فردی باشد که می‌خواهد در مصدر کار قرار بگیرد. برای سازمانی که عمر خود را 10 یا 20 ساله پیش‌بینی نمی‌کند، انتقال تجارب به نسل‌های بعدی یک ضرورت است. برای اینکه به هر حال انسان بعد از مدتی به دوره بازنشستگی و کهنسالی می‌رسد و باید تجارب، تخصص و توانایی‌ها به نفرات بعدی انتقال داده شود. بر همین مبنا در نظام‌های اداری کشورهای مختلف شاهد نظام‌های استخدامی و نظام‌های ارتقای شغلی هستیم. به همین خاطر موضوع تخصص یا شایسته سالاری بحث بسیار جدی‌ای است؛ اینکه ما چگونه فارغ از قبیله‌گرایی، رانت سیاسی و فارغ از نسبت‌های خانوادگی یا جاه و ثروتی که افراد دارند، بتوانیم شایستگان را بر مصدر امور بگذاریم.

در اینجا یک بحث بسیار جدی تحت عنوان رابطه دموکراسی و بوروکراسی مطرح است. از یک طرف بوروکراسی معتقد است باید شایسته‌ها در مصدر امور قرار بگیرند از طرف دیگر دموکراسی بر اساس انتخابِ مردم است و انتخابِ مردم بر اساس ترجیحاتِ سیاسی. در اینجا بحث تفاوت قائل شدن بین پست‌های سیاسی و غیر سیاسی پیش می‌آید. برخلاف پست‌های سیاسی، دامنه پست‌های غیر سیاسی بسیار وسیع است و پست‌های فنی، علمی، کارشناسی و مدیریتی را دربر می‌گیرد. ما از طرفی می‌خواهیم به آرای مردم احترام بگذاریم و قاعدتاً باید پست‌های سیاسی به آنهایی تعلق بگیرد که مردم انتخاب‌شان کرده‌اند. ما برای احترام به رأی مردم، ناچاریم پست‌های سیاسی را در اختیار کسانی بگذاریم که معتقد به برنامه‌هایی باشند که مردم رأی داده‌اند اما در پست‌های غیر سیاسی دیگر شاخص‌ها باید کارشناسی و علمی باشد تا شایسته‌سالاری خود را بیش از گذشته نشان دهد. هر چند در پست‌های سیاسی هم ما باید کسی را در مصدر امور داشته باشیم که شایسته‌ترین فرد در آن حوزه مورد نظر باشد. البته حتی در پست‌های سیاسی هم احزاب و گروه‌های سیاسی برای این که بتوانند در آینده هم رأی مردم را داشته باشند و رضایت مردم جلب کنند، باید آن پست را به کسی بدهند که شایسته‌ترین فرد در آن پست از همفکران سیاسی باشد. چون می‌خواهیم به رأی مردم احترام بگذاریم، نمی‌توانیم شایسته‌ای بیاوریم که اعتقادی به آن برنامه سیاسی نداشته باشد. اما باید در میان همگنان شایسته‌ترین فرد باشد تا ضریب موفقیت آن برنامه بالا برود. در قرن نوزدهم آقای جکسون، رئیس جمهوری وقت امریکا که هفتمین رئیس جمهوری امریکا بود، بعد از پیروزی حزبش همه مدیران را کنار گذاشت و به جایش همه کسانی که در کمپین او بودند، به کار گمارد.

کار وی در تاریخ به «نظام غنیمت» یا «نظام تاراج» مشهور شد. چرا که وی گویی در جنگ پیروز شده و باید هر چه غنیمت گرفته، به کسانی بدهد که در جنگ شرکت کردند. فقط هم پست‌های سیاسی نبود.
به لحاظ عقلی، کنار گذاشتن شایستگان، از بین بردن فرصت‌ها، پایین آوردن ضریب موفقیت و هدر دادن منابع کشور و نظام است. ممکن است در کوتاه مدت رضایت نزدیکان خودش را جلب کند، اما در درازمدت به ضرر خودش خواهد شد. بر همین اساس «نظام تاراج» به عنوان نظام استخدامی و به‌کارگیری نیرو مورد پذیرش عمومی قرار نگرفت. از آن مقطع به بعد بحث این بود ما کرسی‌ها و پست‌ها را به چه کسانی بسپاریم؟

** انقلاب اسلامی سبب شد به دلایل عقیدتی و سیاسی، اکثریت مدیران رژیم سابق کنار گذاشته شوند. به همین دلیل ما بعد از پیروزی انقلاب شاهد حضور نیروهایی بودیم که تجربه کشورداری نداشتند. اما در دهه‌های بعد از انقلاب چگونه عمل کردیم؟
5 تا 10 سال اول انقلاب به دلیل اینکه یک نظام سیاسی کاملاً جدیدی روی کار آمده بود، پدیدآورندگان احساس نمی‌کردند به این زودی‌ها بتوانند یک نظام جایگزین رژیم پهلوی داشته باشند. در این سال‌ها افرادی را به کار گرفتیم که از توانایی، تخصص، تجربه و مهارت لازم برخوردار نبودند اما ناگزیر از این انتخاب‌ها بودیم و کوشش شد با انرژی، انگیزه و چیزهای دیگر، آن خلأها جبران شود. جنگ را هم همین گونه اداره کردیم. به عبارتی با سعی و خطا کار را پیش بردیم اما بعد از جنگ، در مجموع نمره خوبی در واگذاری مسئولیت‌ها نداشتیم و در هر دوره‌ای به یک بهانه‌ای درست عمل نکردیم. فشارهای خارج تأثیرگذاری خود را دارد اما بخش قابل توجهی از آنچه حاصل شد، به نظام بوروکراسی ما باز می‌گردد. نظام بوروکراسی ما یک نظام ناراضی تراش است که آدم‌ها لزوماً بر اساس شایستگی بر مصدر قدرت و پست‌ها قرار ندارند.

** نه تنها در احزاب کادرسازی نشد، در خود نهادها و مجموعه‌ها هم این اتفاق نیفتاد. مثلاً شهرداری که خیلی هم سیاسی نیست، دچار همان مشکلاتی است که پست‌های سیاسی دارند.
ما نباید دچار افراط و تفریط شویم. گاهی این بحث‌ها حالت ژورنالیستی می‌گیرد و ممکن است حالت عوامفریبی و پوپولیستی پیدا کند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، نمی‌توانیم پست سیاسی را از پست غیر سیاسی تفکیک نکنیم. این منحصر به کشور ما نیست و ما نمی‌توانیم مردمسالاری را فدای بوروکراسی کنیم. چون ترجیحات و ارزش‌های مردم با گذشت زمان تغییر می‌کند. ما نمی‌توانیم بگوییم چرا فلانی که 20 سال معاون وزیر خارجه بود، بعد از این همه مدت وزیر خارجه نشد؟ چون وزیر خارجه یک پست سیاسی است. باید کسی وزیر خارجه شود که سیاست‌های خارجه دولتی که رأی آورده را با جان و دل قبول داشته باشد. به شخص رئیس جمهوری یا نخست وزیر نزدیک باشد. رئیس دولت قبولش داشته باشد.

** حرف‌تان در پست‌های سیاسی درست است؛ در نهادی مثل شهرداری چه؟
ضعف کادرسازی را قبول دارم. ما متأسفانه در همه دستگاه‌ها به آموزش ضمن خدمت نیروها توجهی نداریم. درعین حال باید سیستم طوری باشد که فرصت برابری برای ارتقا و رشد در اختیار همه بگذارد. البته اگر به شایستگی وارد شده باشند.

در مثالی که شما زدید یعنی شهرداری، شهردار قبل از آقای نجفی 12 سال در رأس کار بود و 6 معاون داشت. عقل به ما می‌گوید حالا که شهردار کنار رفت، یکی از مدیران یا معاونان ارشد شهرداری بیاید سر کار. اما به لحاظ سیاسی چه؟ آن شهردار وابسته به یک جریان سیاسی بود و به شهر نگاه دیگری داشت. اما مردم آمدند و به کسانی در شورای شهر رأی دادند که با گرایش سیاسی و نگاه شورای شهر قبلی تفاوت داشت. 

مردم با این رأی گفتند ما برنامه مدیران قبلی شهری را قبول نداشتیم. وقتی به شورای شهر جدید با گرایش متفاوت رأی دادیم، نمی‌توانیم بگوییم چرا شما شهردار را از میان معاونان شهردار قبلی انتخاب نکردید؟ چون او افرادی را به عنوان معاون انتخاب کرده بود که به برنامه‌ها و سیاست‌های او متعهد بودند.

** درست است نمی‌شود در پست‌های سیاسی دیدگاه و گرایش سیاسی را مد نظر نداشت. اما در همان شهرداری که مثال ما بود، معاونت‌ها و زیرمجموعه‌هایی هست که اصلاً سیاسی نیست؛ مثلاً در بخش عمران، ترافیک، حمل و نقل عمومی. یعنی گاهی در نهادها کادرسازی می‌شود اما استفاده نمی‌شود.
مشکل ما این نیست که سیاسی شدیم، مشکل این است که سیاست‌زده شدیم. اگر کسی سیاسی باشد، می‌داند برای پیشبرد امور باید بهترین فرد را برای پست‌ها بگذارد. مردم در انتخابات قبلی با یک رأی قاطع به یک فهرست، افرادی را انتخاب کردند. اما آیا افرادی که نامزد شدند تاکنون شایسته‌ترین افراد در این جریان سیاسی بودند؟ ممکن است بگویید یک سری محدودیت‌هایی بود و بایستی رایزنی‌هایی می‌شد و یک سری مصلحت‌ها باید رعایت شود. ولی مشکل ما این است که جریان‌های سیاسی ما هم شایستگان را انتخاب و معرفی نمی‌کنند. متأسفانه در رده‌های پایین‌تر این نقیصه بیشتر می‌شود. مثلاً در دانشگاه‌ها قاعدتاً رئیس دانشگاه از بین افرادی انتخاب می‌شود که برنامه‌های دولت در حوزه آموزش عالی را قبول داشته باشد. رئیس دانشگاه هم در سطح معاونان کسانی را باید بگذارد که برنامه‌های دولت را پیاده کند. اما گروه‌های آموزشی متکفل برنامه‌های دولت نیستند، متکفل آن رشته علمی هستند. اینکه چگونه علم را به بهترین وجه به دانشجو منتقل کنند. تنگ نظری در مدیریت گروه‌های آموزشی، جفا به علم و دانشجو است. مگر اینکه آن فرد خدای ناکرده بخواهد سنگ‌اندازی کند کارش را آن گونه که باید و شاید انجام ندهد. چرا که گاهی ما افرادی داریم که صاحب نظر هستند اما آن طور که باید و شاید حاضر نیستند برای مدیر جدید کار کنند.

** در چنین وضعیتی اصلاح قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان می‌تواند این سیستم را تا حدی اصلاح کند؟
قانون بد بهتر از بی قانونی است؛ ولی واقعیت این است که قانون به تنهایی کفایت نمی‌کند. گاهی وقت‌ها ما کار دراز مدت و محتوایی را با کار تبلیغی و ژورنالیستی اشتباه می‌گیریم. در بحث بازنشستگان اینکه گفته می‌شود می‌خواهیم جوانگرایی کنیم خیلی خوب است؛ اینکه می‌خواهیم تجربیات‌مان را انتقال دهیم می‌خواهیم بازنشستگان را به گونه‌ای دیگر استفاده کنیم. اما باید مراقب باشیم کارمان فضاسازی تبلیغاتی و رسانه‌ای نباشد. حدود دو میلیون نفر کارمند دولت هستند. اما فکر نمی‌کنم کسانی که بازنشسته بوده و اعاده به کار شدند، 2 هزار نفر باشند. حالا به جای این بازنشسته‌ها، 2 هزار جوان گذاشتیم؛ آیا مشکل اداره ما حل می‌شود؟
قانون جدید خوب است اما نباید فقط به این اکتفا کنیم. سیستم اداری و استخدامی ما باید از بیخ و بن و نه به صورت صوری دچار تحول شود. هرگونه استخدام جدید باید از طریق فراخوان‌های عمومی باشد. ما باید یک فرصت را به صورت برابر به همه جوانان کشورمان بدهیم تا شایسته‌ترین انتخاب شود. اما آیا از گزینشی که ما برای استخدام دولت گذاشته‌ایم، شایستگان بیرون می‌آید؟ از گزینشی که منحصر به محفوظات مناسکی است شایسته‌سالاری خارج می‌شود؟ نظام گزینش ما اشکال اساسی دارد. نظام آموزشی ما دچار مشکل است و نمی‌تواند به معنای واقعی نیروها را بار بیاورد. در چنین شرایطی حتی اگر فرد شایسته‌ای به صورت تصادفی وارد سیستم شود، بعد از مدتی دلسرد می‌شود. چون سیستم، سیستمی نیست که شایستگان در آن رشد کنند. آن فرد شایسته هم اگر همرنگ جماعت نشود، منزوی و مطرود می‌شود. لذا سیستم اداری ما نه تنها شایسته‌ پرور نیست بلکه شایسته خفه‌کن هم هست.

*منبع: روزنامه ایران

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار