کد خبر: ۷۵۳۱۵۲
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۷ 12 June 2019

رامبد جوان و همسرش برای تولد فرزندشان به کانادا رفته‌اند تا علاوه‌بر ملیت ایرانی، ملیت کانادایی را به او هدیه دهند تا اگر روزی زندگی در کانادا را به ایران ترجیح داد، بی‌دغدغه بتواند در آنجا زندگی کند.

بعید است روزی بر ۲۰ شبکه تلویزیون و ۱۵ شبکه رادیویی ما بگذرد و یکی از آهنگ‌های آقای سالار عقیلی در تجلیل از وطن‌مان «ایران» پخش نشود. اگر سالار عقیلی پخش نشود، صدای خوانندگان دیگر قطعاً پخش می‌شود. به این‌ها باید اضافه کرد انواع و اقسام شعرها، شعارها و تصاویری که در برنامه‌های گوناگون به‌منظور تقویت مفهوم «ملیت» عمل می‌کند. نمونه بسیار برجسته این برنامه‌ها «خندوانه» با اجرای آقای رامبد جوان است که با تأکید بر تولید ملی، محیط‌زیست و خواندن سرودهای دست‌جمعی درباره ایران شناخته شده است. حالا خبری منتشر شده که رامبد جوان و همسرش برای تولد فرزندشان به کانادا رفته‌اند تا علاوه‌بر ملیت ایرانی، ملیت کانادایی را به او هدیه دهند تا اگر روزی زندگی در کانادا را به ایران ترجیح داد، بی‌دغدغه بتواند در آنجا زندگی کند. بسیاری از مردم، این رفتار رامبد جوان را با شعرها و شعارهای او در خندوانه متناقض دانسته‌اند. این مصداق قطعاً با ملی‌گرایی یا وطن‌دوستی یا میهن‌پرستی یا مفاهیمی از این قبیل متناقض است؛ اما مسأله این است «ملی‌گرایی» اساساً مفهومی بی‌مسما و حاوی تناقض درونی است و طبیعتاً در مصداق هم تناقضات درونی‌اش را آشکار می‌کند. در این یادداشت، با الهام از مقالات و تتبعات دکتر حسین کچویان، دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، درباره ملی‌گرایی نگاهی به تناقض‌های این مفهوم می‌اندازیم.

 

ملی‌گرایی (Nationalism) مانند بسیاری از واژه‌ها، با امواج تجدد وارد ایران و ترجمه شد. ملی‌گرایی معنایی لفظی دارد که ممکن است از معنای خاص و اصطلاحی آن عام و حتی با آن متباین باشد. ملی‌گرایی به‌معنای گرایش و علاقه به وطن، بسیار عام‌تر از آن چیزی است که اکنون با عنوان ایدئولوژی ملی‌گرایی می‌شناسیم. افزون‌براین، واژه «ملت» در فرهنگ اسلامی به‌معنای «دین» و «آیین» به‌کار رفته که مفهوم ملت فرهنگ سیاسی مدرن متباین است.
آنچه امروز ذیل عنوان «ملی‌گرایی» می‌شناسیم، فرآورده‌ای مدرن است و به‌شکل خاصی از فرهنگ سیاسی ارجاع دارد که با ظهور دولت، ملت‌ها و تعیین مرزهای جدید بین‌المللی شکل گرفته است. به‌طورمشخص نطفه این مرزها در معاهده «وستفالی» شکل گرفت و پس از جنگ جهانی اول و دوم، فروپاشی شوروی و اتفاقات متأخر سیاسی قوام پیدا کرد. نقش استعمار و امپریالیسم در ترسیم خطوط مرز ملت‌ها، به‌ویژه در مناطق استعمارزده‌ای مانند آفریقا و آسیا، کتمان‌ناپذیر است. مرز بعضی کشورهای آفریقایی و آسیایی به‌صورت خطی صاف در نقشه کشیده شده و این نشان می‌دهد قدرتی مسلط با پرگار و گونیا این مرزها را روی نقشه رسم کرده است. جنبش‌های ملی‌گرایی که در این مناطق شکل گرفت، در واکنش به استعمار بوده است؛ اما به‌طرز تناقض‌آمیزی همین جنبش‌ها مروج ایده‌هایی بودند که فرآورده‌ای مدرن و همزاد استعمار بود. در این نحو از ملی‌گرایی، کسانی که چند متر آن‌طرف‌تر از خط باریک به‌دنیا می‌آیند، جزو ملت ما محسوب نمی‌شوند و ما نباید به آن‌ها همان گرایشی را داشته باشیم که به متولدین این طرف مرز داریم.


ملی‌گرایی برخلاف سایر ایدئولوژی‌های مدرن مانند لیبرالیسم و مارکسیسم، خصیصه ذاتی مشخصی ندارد. کسی نمی‌داند چطور می‌توان ملی‌گرا بود و اساساً ملت‌ها چگونه «ملت» می‌شوند؟ زبان، نژاد، فرهنگ، دین و سایر آداب و رسوم اگر قرار باشد مبنای تشکیل دولت-ملت واقع شود، تنوع و تکثر این خصایص آنچنان پرشمار است که تا بی‌نهایت دولت-ملت باید تشکیل شود یا به‌سمت هرج‌ومرج و بی‌حکومتی دائمی پیش برویم. در همین ایران خودمان، هزاران زبان و گویش گوناگون وجود دارد. فرهنگ‌ها بسیار متکثر است و نژادهای مختلفی وجود دارند که علاوه‌بر گونه‌گونی، در هم آمیخته شده‌اند و تعیین حدومرز نژادها مشکل و بلکه محال است. به‌تعبیر فردوسی، سخن‌گفتن از این حدورسم‌ها بازی بیهوده‌ای است:
از ایران وز ترک وز تازیان / نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود / سخن‌ها به کردار بازی بود
آنچه می‌ماند، همین مرزهایی است که طبق توافق سیاسی، عمدتاً زورمندان تاریخ تجدد شکل گرفته است. یکی از دلایل بی‌هویتی ایدئولوژی ملی‌گرایی این است که هیچ متفکر مؤسسی ندارد و برخلاف سایر ایدئولوژی‌های مدرن، کسی ادعا نمی‌کند آن را وضع کرده است. ما حکومت مارکسیست را می‌توانیم طبق آموزه‌های مارکس بازخواست کنیم که مثلاً چرا به فلان دستورالعمل مارکس عمل نکرده است؟ می‌توانیم از حکومت لیبرال بپرسیم چرا به توصیه‌های جان لاک، پدر لیبرالیسم، وفادار نیست؟ می‌توانیم از حکومت اسلامی سوال کنیم که چرا به آموزه‌های مولا علی؟ ع؟ و فقهای برجسته اسلامی عمل نمی‌کند؟ بااین‌حال، چگونه می‌توانیم ملی‌گرا را مواخذه کنیم که چرا ملی‌گرایی را زیر پا گذاشته است؟ اساساً ملی‌گرایی چه برنامه مشخص و چه شناسنامه یا مرامنامه‌ای دارد که بتوان برمبنای آن جنبش ملی‌گرا را ارزیابی کرد؟ بسیار شنیده می‌شود باید سیاست‌هایمان را با «منافع ملی» تنظیم کنیم؛ اما این جمله که در بدو امر بدیهی به‌نظر می‌رسد، سوال نمی‌شود که منافع ملی با ارجاع به چه فکر و طرح مشخصی شناخته می‌شود.


همین بی‌هویتی موجب شده ملی‌گرایی با انواع و اقسام ایدئولوژی‌های دیگر هم‌بستر و حاصلش جنبش‌ها و حکومت‌های گوناگونی شود که هیچ قرابتی باهم ندارند. ما شاهد ملی‌گرایی لیبرال، ملی‌گرایی پادشاهی، ملی‌گرایی سوسیالیست و از همه عجیب‌تر، ملی‌گرایی دینی بوده‌ایم. گویا ملی‌گرایی می‌تواند خودش را با هرچیزی تطبیق دهد. وقتی چیزی بتواند با هرچیز دیگر جمع شود، درواقع هیچ‌چیز نیست و اگر چیزی هم باشد، زایل می‌شود. معنای ملیت در دوران مدرن، به‌ویژه دوران پست‌مدرن، دچار زوال شده است؛ به‌همین‌دلیل، پدیده‌های مبتذلی را در مدعیان ملی‌گرایی شاهد هستیم.این تناقض‌های درونی و ذاتی فقط در ساحت ذهن باقی نمی‌ماند و وقتی به عرصه واقع می‌آید، موجب بروز پدیده‌هایی می‌شود که به چشم ما متناقض و حتی شگفت‌انگیز می‌آید؛ زیرا با مفهوم ملت و ملیت همواره با تساهل و تسامح برخورد کرده و آن را به‌معنای لفظی و ساده آن فروکاسته‌ایم و مثلاً با روایاتی مانند «حب‌الوطن من الایمان» سروته قضیه را به‌هم وصل کرده‌ایم. دکتر کچویان دراین‌باره می‌نویسد: «عدم امکان ایدئولوژی ملی‌گرایی وجهی نظری دارد؛ گرچه ارجاع به واقعیت و صحنه عمل لازمه درک و فهم آن است. این عدم امکان به‌معنای آن است که نمی‌توان به‌نحو سازگاری ملی‌گرا بود و درعمل آن را مطابق اصول و قواعد ادعایش اجرا کرد، بدون اینکه دچار تناقض شد» (ملی‌گرایی یا ایدئولوژی معجزه‌گر، حسین کچویان).این عجیب است ملی‌گراها و کوروش‌پرست‌های ما دربرابر اعراب گردنکش و چشم‌آبی‌های موبور کنش‌پذیر هستند؟ این عجیب است فهماندن این مطلب که جنگ در سوریه به‌سود منافع ملی ماست، کاری دشوار است؟ این عجیب است بسیاری از ملی‌گراهای ایرانی دروازه عبور امپریالیسم غرب به ایران بوده‌اند؟ این عجیب است مجری برنامه ما که «ایران، ایران» از دهانش نمی‌افتد، تابعیت کانادا را به فرزندش هدیه دهد و برای ما هم عجیب نباشد؟


بااین‌همه، نمی‌توان منکر این شد که می‌توان میان ملیت ایرانی به‌معنای اصیل کلمه و آیین اسلام پیوند و ربطی برقرار کرد. این کار را برخی از اندیشمندان صاحب‌نظر انجام داده‌اند؛ اما ایده ایران به‌معنای حقیقی کلمه با آنچه با عنوان ملی‌گرایی ترویج می‌شود، زمین تا آسمان متفاوت است که پرداختن به آن از عهده این قلم و این یادداشت خارج است./ صبح نو

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :