سپهرغرب، گروه کافه کتاب - زهرا کریمی عفیف: 21 خردادماه سالروز تولد زنی است که مانند الوند، استوار بود. مردم همدان همگی با نام و چهره خانم دباغ، آشنایی دارند و روحیه صبر و مبارزه او را هرگز از یاد نخواهند برد. این بانوی مجاهد که سال 95 پس از سالها خدمت و پایداری، بدرود حیات گفت، یکی از چهرههای نمونه و شاخص انقلابی در همدان و کشور بود.
شرح زندگی بینظیر و پر از شکنجه، غرور، صبر و تلاش او بهقلم بانوی نویسنده همدانی، در کتاب «زنی از تبار الوند» به رشته تحریر درآمده است.
مونا اسکندری؛ نویسنده این کتاب به مناسبت هشتادویکیمین سال تولد این بانوی مبارز، در گفتوگویی با خبرنگار ما از ویژگیهای خاص مرضیه حدیدچی یا همان خانم دباغ گفت.
اسکندری، خانم دباغ را جزء زنان شاخص ایران و انقلاب معرفی کرد و گفت: خانم دباغ، چندین بُعد وجودی داشت. در همه کارها پیشگام بود؛ نهتنها بهعنوان یک خانم شاخص ایرانی، بلکه در ابعاد بینالمللی شناخته شده بود. وقتی کتاب «زنی از تبار الوند» چاپ شد، متوجه شدم کشورهای دیگری؛ مانند لبنان هم ایشان را میشناسند و خواستار ترجمه این کتاب شدهاند.
این نویسنده جوان، زادگاه و خانوادهای که خانم دباغ در آن رشدکرده بود را بسیار حائز اهمیت دانست و گفت: رشد وی در خانوادهای کاملاً فرهنگی با مادری که معلم قرآن بود و پدری که تنها مغازه کتابفروشی همدان را داشت و این ظرفیت فرهنگی خانواده که اجازه تحصیل به دخترشان داده بودند، باعث ایجاد روحیه پرسشگری و رشد فکری ایشان شده بود. از طرفی دوران کودکی او مصادف با سالهای جنگ جهانی دوم و حضور قوای متفقین و اِشغال ایران بود و همین اتفاقات، بخشی از وجود او را ساخته و پرداخته کرد.
اسکندری ادامه داد: دیگر عاملی که راه را برای موفقیت این بانوی شاخص فراهم کرد، ازدواج او با حاجآقا دباغ بود که باعث شد، این روحیه پرسشگری حفظ شود. همسرش این روحیه خوب او را سرکوب نکرد، در حالیکه در آن زمان، اکثر بانوان در خانهها متوقف میشدند و حتی اجازه خروج از منزل به آنها داده نمیشد، همسر وی اجازه میداد، خانم جوانش به کسب تحصیلات حوزوی زیرنظر اساتید برجستهای؛ مانند آیتالله سعیدی و آیتالله محمدباقر همدانی بپردازد.
اسکندری با اشاره به اینکه خانم دباغ از طریق همسرش، وارد مبارزههای سیاسی شد، اینگونه توضیح داد: حاجآقا دباغ؛ جزء شخصیتهای مبارز مشهور در بازار تهران بود. بهطوری که چندهزار اعلامیه را در سطح شهر پخش میکرد و همسر خود را نیز به مبارزه دعوت میکرد. این در شرایطی بود که در آن سالهای دهه 40 فعالیتهای سیاسی بانوان امکانپذیر نبود، اما حاجآقا دباغ مشوق بود.
اسکندری اذعان کرد: برداشت بنده اینست که عوامل بسیاری بر موفقیت خانم دباغ اثر داشت که مهمترین آنها خانواده، همسر و سومین گزینه بهنقل از خود وی، نفس حق اساتیدش بود.
نویسنده کتاب «زنی از تبار الوند» در بخش دیگری از این گفتوگو به تشریح مقاومتهای این بانوی صبور در زیر شکنجه ساواک پرداخت و گفت: کف پاهایش از شدت ضربات کابل، شکاف برداشته بود، با این حال او را وادار به دویدن میکردند تا آلودگی و تورم فروکش کند و مجدداً آماده شکنجه شود. بدنش عفونت کرده بود. زیر ناخنهایش، سوزن تهگرد فرو میکردند و انگشتهایش را به دیوار میکوبیدند که سوزنها تا ته ناخن برود و ناخن بلند شود.
اسکندری، تحمل این شکنجههای طاقتفرسا را نشانگر روحیه تکاملیافته این بانو دانست که از قبل تقویت شده بود و با وجود این همه شکنجه؛ فقط ذکر میگفت و حاضر به فاشکردن اطلاعات نبود و جز ذکر یازهرا، یازینب و توسل به ائمه اطهار(ع) چیز دیگری نمیگفت.
اسکندری در پاسخ به اینکه چرا افراد شبیه خانم دباغ کم داریم؟ با بیان جملاتی از زبان خود این بانوی مقاوم به روحیات زیبا و متفاوت ایشان اشاره اظهار کرد: او در خاطراتش میگفت: «دختر عقدشدهام که 13 یا 14سال، بیشتر نداشت، به بهانه اشعار عربی که در دفترش نوشته شده بود، شکنجه میکردند و من با شنیدن صدای فریاد دخترم؛ فقط از خدا میخواستم، خدایا کاری کن، صدای جیغ و فریادش را نشنوم. فکرکنید، در بین 4یا 5 نفر، موجود انساننما که معلوم نیست، چه بلایی دارند سر فرزندم میآورند، خودم را به درودیوار میکوبیدم. یکباره صدای آیتالله ربانیشیرازی را از چندسلول آن طرفتر شنیدم که شروع کرد به خواندن آیه صبر«وَاستَعینُوا بِاالصَّبرِ و الصَّلاة» این صدا را که شنیدم، آرام شدم، به خودم آمدم و گفتم که مرضیه چه میکنی؟ زینب کبری(س) چه مصیبتهایی کشید؟ تو کجا، زینب کبری(س) کجا؟ و خداوند آرامشی را برای من قرار داد.»
این نویسنده همدانی درخصوص چگونگی رهایی بانو دباغ از زندانهای ساواک هم گفت: با توجه به عفونتهای شدید بهخاطر شکنجههای فراوان، همبندیهایش که از گروههای چپ بودند، به فرح نامه نوشتند و از بوی بد یک زندانی که از فرط عفونت نمیتوانستند؛ حتی در سلول را باز کنند، گلایه کردند. فرح دستور داد که او را به بیمارستان منتقل کنند و چون احتمال اعدام وجود داشت، با آن وضعیت تصمیم به فرار از بیمارستان میگیرد و با تعدادی از مبارزان ازکشور خارج شده و به سوریه میروند. گذراندن دورههای نظامی چریکی در لبنان و فلسطین، آموزش جنگهای نامنظم نزد شهید چمران، شرکت در یکسری از مبارزات علیه اسرائیل در مرزهای فلسطین و لبنان و محافظت از بیت امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو، از فعالیتهای ایشان، پس از خروج از ایران بود.
نویسنده کتاب «زنی از تبار الوند» درخصوص محافظت از بیت امام خمینی(ره) اینگونه توضیح داد: خانم دباغ بهخاطر آموزشهای نظامی که دیده بود، هر بستهای که میآمد، بازرسی میکرد و مواظب امنیت بیت امام بود و در اوج روزهای پیروزی انقلاب به همراه امام به ایران بازگشت.
مونا اسکندری، انتصاب وی بهعنوان نخستین فرمانده سپاه غرب کشور، سپاه همدان و حضور مؤثر در مبارزه با کوملهها و دموکراتها را از دیگر فعالیتهای برجسته این بانوی مجاهد دانست و گفت: نیروهای سپاه همدان به فرماندهی خانم دباغ با کمک شهید چمران و شهید صیادشیرازی، پاوه را از حصر آزاد کردند.
اسکندری در ادامه اظهار کرد: بعد از این موضوع، رهبر عزیزمان که در آن زمان رئیسجمهور بودند، در مورد شخصیت این بانوی مجاهد همدانی، چنین فرمودند: «ما، زن مانند خواهر دباغ میخواهیم که مانند شیر میغرد و مردها را سازمان دهی میکند و آنها را به این سمت و آن سمت میبرد.» این جملات در شرایطی گفته شد که در آن زمان آقایان، خانمها را خیلی بهحساب نمیآوردند و حضرت آیتالله خامنهای، یادآوری میکردند که با چه شخصیتی روبهرو هستیم.
اسکندری به بخشهای دیگری از زندگی و عملکرد بانو دباغ اشاره کرد و توضیح داد: بعد از چندماه در جبهه غرب به درجه جانبازی نایل و مجروح شد. سپس با حکم امام خمینی(ره) مسئول بسیج خواهران شد. مسئولیت ابلاغ پیغام امام(ره) به گورباچف در معیت آیتالله جوادیآملی هم از برجستهترین لحظات زندگی او بود.
مونا اسکندری در تشریح این مأموریت گفت: ممکن است، این سؤال در ذهن به وجود بیاید که چرا خانم دباغ برای این مأموریت و ابلاغ نامه امام انتخاب شدند؟ چرا همسر یا دختر امام یا بانوان دیگر انتخاب نشدند؟ خانم دباغ انتخاب میشود که اتفاقاً این سؤال به ذهن خود خانم دباغ هم میآید و از سیداحمد خمینی میپرسد و اینگونه پاسخ میگیرد که امام شما را انتخاب کردند، بهدلیل اینکه شما امتحان خودتان را پس دادهاید. با توجه به خطراتی که ممکن است در این مأموریت رخ دهد؛ مانند امکان سرقت هواپیما، دستگیری، شکنجه، یا گروگانگیری، خیال ما از جانب شما آسوده است و مطمئن هستیم شما سربلند بیرون میآیید.
بانوی جوان نویسنده همدانی درخصوص نحوه ادامه دادن راه و اهداف بانو دباغ، اطاعت کامل از ولایت و رهبری و حضور همیشگی و ثباتقدم در راه ولایت آنگونه که نه یکقدم جلو و نه یکقدم عقبنشینی نمیکرد را از ویژگیهای راه بانو دباغ دانست که باید ادامه یابد و افزود: او در مورد مسائل اطراف خودش، بیاعتنا نبود و برای پیشرفت تلاش میکرد. بیتوجهی به تجملات و دوری از اسراف بهگونهای که در زندگی خانم دباغ، تجملات در حد صفر بود و هرجا که تجملی میدید، نصیحت میکرد یا حدیثی میگفت و به هر چیزی که از امام(ره) آموخته بود، عمل میکرد.
این نویسنده در ادامه گفت: خانمهایی که فضایی برای پیشبرد اهداف انقلاب نداشته باشند، باید در انقلابیبودنشان شک کرد و من فکر میکنم، بانوان انقلابی و متعهد نمیتوانند، افرادی بیتفاوت نسبت به انقلاب و رهبرشان باشند.
اسکندری در تکمیل این بخش از سخنانش گفت: خانم دباغ اینهمه برای انقلاب زحمت کشید و اینهمه ثمره داشت، اما از سفره انقلاب چیزی برنداشت، در حالیکه اگر ما عصر خودمان را نگاه کنیم، چنین زنی را پیدا نمیکنیم. او حتی برای فرزندان و اطرافیانش، اهل پارتیبازی نبود که بخواهد برای آنها کاری انجام دهد یا شغلی ایجاد کند، اما برای مردم تا حد توان انجام میداد.
نویسنده کتاب زندگی بانو دباغ در پاسخ به این سؤال که آیا ایشان شاگردانی هم داشت؟ گفت: خانم سوسن حدادعادل که یکی ازهمبندیهای او و در آنموقع نوجوان بوده، سردار صفوی از دانشآموختگان دوره نظامی در لبنان، خانم رحمانی، سردار شادمانی، سردار ظفری، آقایان غروی، جواد منصوری و دعایی از جمله شاگردان تربیت شده بانو دباغ بودهاند.