«دختر تبریز»

(خاطرات صدیقه صارمی رزمنده، مربی نهضت سوادآموزی و مربی پرورشی دهه 60 تبریز)

نویسنده: هدا مهدیزاد

ناشر : راه یار، چاپ 1398

208 صفحه، 20000 تومان

 

****

 

در سال‌های اخیر تدوین و ثبت خاطرات دوران انقلاب و دفاع مقدس روندی رو به رشد داشته و آثار قابل‌توجهی در این زمینه چاپ شده، اما غالب این آثار دوران جنگ تحمیلی را پوشش می‌دهد و كمتر درباره دوره انقلاب بوده و نیز معمولاً به افراد غیرمشهور و مسائل پشت جبهه كمتر پرداخته شده است. حساسیت و ضرورت توجه به این‌گونه افراد كه به هر دلیل در صف اول فرماندهی نبوده و به شهادت نرسیده‌اند از آنجا ناشی می‌شود كه هم بخشی از واقعیت‌های دقیق و حساس حوادث تاریخی را باید در نزد آنان جستجو كرد و هم جزییاتی دقیق از سبك زندگی و ابعاد مهمی از روابط اجتماعی را در زندگی آنان می‌توان یافت.

واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (راه) مدت‌هاست كه انتشار کتاب‌هایی مهم و خواندنی را برای بازخوانی تجربه‌های فرهنگی دوران انقلاب آغاز كرده است. یكی از خواندنی‌ترین این کتاب‌ها، «دختر تبریز» است كه به خاطرات خانم صدیقه صارمی (جهادگر سازندگی، رزمنده جبهه، معلم نهضت سوادآموزی و مربی پرورشی دهه شصت) می‌پردازد.

تشریح فضای خانواده‌های مذهبی و سنتی در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه‌های فرهنگی و دینی دختری نوجوان در آن محیط سرآغاز این كتاب است و بیان خاطراتی از چالش حجاب برای او در مدرسه‌ای كه حجاب ممنوع بوده. داستان مبارزه او برای حفظ حجاب بسیار خواندنی است.

در فصول دیگر كتاب به‌تدریج حضور سیاسی و اجتماعی او پررنگ‌تر و نقش‌آفرینی‌اش در موقعیت‌های مختلف، از نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی تاجبهه جنگ و امور تربیتی، در قاب‌هایی از خاطرات روایت می‌شود. گاه از حضور اسرای زن عراقی و مصری و اردنی در میدان جنگ می‌گوید: «چهار نفر خانم نظامی، بلوز آستین‌کوتاه و شلوارك به تن داشتند و موهایشان را دم‌اسبی بسته بودند.»

و گاه محرومیت و محدودیت در روستایی را شرح می‌دهد:«کلاس‌ها را در طویله یا اتاق تنور تشكیل می‌دادند. وقت كلاس، روی تنور را با تشت آب می‌پوشاندند تا كسی نیفتد توی تنور. یك تكه چرم سیاه را با میخ به دیوار می‌زدند و همان می‌شد تخته‌سیاه. به‌جای صندلی هم حلبی‌های روغن نباتی را به‌ردیف كنار هم می‌چیدند.»

تماشای قطعه‌های پراكنده این خاطرات برای كسانی كه در آن دوران زندگی کرده‌اند مانند ورق زدن یك آلبوم عكس دل‌نشین است، اما كسانی كه بعد از آن دوران به دنیا آمده‌اند با مطالعه این كتاب قدری از حال و هوای استثنایی و تكرار نشدنی آن روزگار را تنفس می‌کنند و تا اندازه‌ای می‌توانند بفهمند چگونه یك دختر شانزده‌ساله در جایی میانه مرگ و زندگی قبل از هر چیز نگران حرمت و حریم پاك دخترانه خویش استگاهی تجربه‌هایی شیرین را از موفقیت‌ها نقل می‌کند كه مثلاً چگونه در روز دوازدهم فروردین بر پشت‌بام مسجدی كه اهل آن از طرفداران آقای شریعتمداری بوده و رأی نمی‌داده‌اند رفته و آنان را به حضور در انتخابات دعوت كرده و گاهی هم از دردها و تلخی‌ها یاد می‌کند:«صدای ناله یك مجروح توجه‌ام را جلب كرد. ملافه را كشیده بود روی صورتش. گفت: خانم پرستار، من یك دختر دوساله دارم. هر وقت از مأموریت برمی‌گشتم می‌دوید جلو، دستم را باز می‌کردم تا بیاید بغلم. این‌ها را گفت و هق‌هق گریه كرد. لحظه‌ای بعد دست‌هایش را از زیر ملافه بیرون آورد. هر دو دستش از مچ قطع شده بود.»

همچنین در لابه‌لای صفحات كتاب، خاطراتی پراكنده و خواندنی از آیت‌الله شهید قاضی طباطبایی، شهید مهدی باكری، شهید سید مرتضى آوینی و برخی دیگر از چهره‌های مشهور نقل شده است. او از شهید آیت‌الله مدنی نقل می‌کند كه:«اسلام، دین محبت است. اگر می‌خواهید كسی را به رعایت حجاب دعوت كنید باید با مهربانی و تشویق باشد نه با جنگ و دعوا.»

به نظر می‌رسد نقطه عطف كتاب و اوج اثرگذاری آن خاطره‌ای است كه از موشک‌باران اهواز نقل شده؛ دختری شانزده‌ساله كه همه اعضای خانواده را از دست داده و امدادگران در آخرین لحظات جان او را نجات می‌دهند و او را از زیر تیرآهن و آجر بیرون می‌کشند. وقتی بعد از دو روز به هوش می‌آید و هنوز معلوم نیست بر سر نخاعش چه آمده، سراغ كسی را می‌گیرد كه او را نجات داده. خانم صارمی شرح می‌دهد كه چگونه خود را به‌سختی برای روبرو شدن با او آماده كرده و نگران بوده كه چه طور خبر شهادت همه اعضای خانواده‌اش را به او بدهد، اما با پرسش او به‌شدت غافلگیر می‌شود:«فقط می‌خواهم بدانم وقتی داشتید من را از زیر آوار درمی‌آوردید، دست نامحرم كه به من نخورد؟»

تماشای قطعه‌های پراكنده این خاطرات برای كسانی كه در آن دوران زندگی کرده‌اند مانند ورق زدن یك آلبوم عكس دل‌نشین است، اما كسانی كه بعد از آن دوران به دنیا آمده‌اند با مطالعه این كتاب قدری از حال و هوای استثنایی و تكرار نشدنی آن روزگار را تنفس می‌کنند و تا اندازه‌ای می‌توانند بفهمند چگونه یك دختر شانزده‌ساله در جایی میانه مرگ و زندگی قبل از هر چیز نگران حرمت و حریم پاك دخترانه خویش است.

سیمای آن تحول عظیم فرهنگی و اجتماعی كه با انقلاب اسلامی رخ داد و با غلتیدن به دامن منفعت‌های مادی و درافتادن به دام مصلحت‌های سیاسی رنگ باخت، تنها در صفحات چنین آثاری هنوز قابل‌مشاهده است و اگر چنین کتاب‌هایی نباشد شاید نسل آینده بسیاری از نقل‌ها را باور نكند و آن‌ها را به‌حساب خواب و خیال بگذارد.

 

یادداشت؛محمدرضا زائری