غلامحسین رضایی – نقاش
کد خبر: ۸۰۶۳۴۱
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۷ 16 December 2019

دست بر سینه ام بر اهل (هنر) که هنر برتر آمده ز گهر
هنر واقعی شود تحسین زندگی با (هنر) شود تزئین
باهنر نیست هر (نمک نشناس) که زند بر گذشته ی خود داس
این طرف رشد کرد و بالیده شهد نوشیده میوه ها چیده
مرغ همسایه را ببیند غاز؟ بهر آن (غازدان) کند پرواز؟
بال پروازشان ز پول وطن دشمن عزت و اصول وطن
جیب ما شد به دستشان خالی با هنر؟ نه، با نقش رمالی
ظاهرا مردمی هنرمندند در حقیقت به خود هنر، بندند
نه همه، عده ای (هنربند)ند به هنر پشت کرده می خندند
هنر این جماعت کذاب کشک و روغن گرفتن است از آب
سینما و تأتر و تلویزیون به تن سردشان دوانده خون
ز خُم شربت هنر مستند بار خود را بر آنطرف بستند
که به نام هنر، ز دین رفتند که در آغوش قاتلین رفتند
(کُفر نعمت) ز پرخوری برسید چشمشان حوزه ی شکم پایید
جیبشان پر ز پول این مردم پله شان شانه ی همین مردم
دستشان روی سفره ی وطن است سُمّشان بر سر گل و چمن است
نه هنر، که ادای آن دارند (قر) و (اطوار) به جای آن دارند
رای ملت فریبشان خورده! که سراب دیده و شد افسرده
مزد (خوشرقصی هنربندان) داده شد، اما نه ز جیب سران
در جواب حمایت دیروز که شد این طیف بی ثمر پیروز
مالیات حذف شد ز (بی هنران) بیمه شد بی حساب غارتشان
دستمزدهای بی حساب و کتاب فوق میلیاردی می رود به حساب
در رفاه و، خیال ایشان تخت سبزبخت از حمایت نوبخت
که (هنربندها) زبان بازند مالیات را چرا نپردازند؟
مالیات را ز کارگر گیرند از حقوق کسر و بی خبر گیرند
می دهد مالیات را نادار که تنفُس بر او شده دشوار
روی اجناس بیصدا بکشند روی ارزاق توده ها بکشند
مست از اعتدال و تدبیرند مالیات را ز (پشه) می گیرند
یاور جیب (فیل) و (زرافه) چرب ریش و سبیل زرافه
کرده ام من به عمرم این باور شغل (رمال) هست نان آور
که هنرمند و خادم مردم نکند بیخ و ریشه ی خود گم
غرب را قبله ی وطن نکند تیغ تهمت سر وطن نزند
حتی بی دین آن بُوَد آزاد وطن خویش را کند آباد
همه ی ما مقصریم (نقاش) سهم خود را ببین مواظب باش
ثبت گردد خطای هر انسان طلبد روزگار پاسخ آن

انتهای پیام/*

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار