کد خبر: ۱۰۳۱۰۹
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۰ 29 September 2015
پیامبران الهی در روزگاری دور و دراز و در جوامعی به دور از علم و منطق و متناسب با فرهنگ و سنن آمیخته با جهل سختی ها، ناملایمات،تحقیر ها و تهدید ها را با جان و دل می خریدند تا مردم کج فهم و بی بصیرت خود را به سعادت و خوشبختی برسانند و کتاب ها نازل شد و بشارت ها دادند و روح و جسمشان را به خنجرهای بران جاهلان بی مروت دادند و تعقل و تدبر را همانند گلدان های معطر بر روی طاقچه اذهان جامعه معلول الفکر خود نشاندند و با جان سختی های خود و با پاروی ایمان و اعتقاد اذهان گچ گرفته آنها را از تعصب ،تنعم و تجمل پاک کردند و جامعه فساد آلود خود را رنگ و بوی دیگر دادند تا درستی به جای درشتی، تعقل جای تعصب، تحلیل جای تقلید و تصمیم به جای تردید بر روح عمومی جامعه سوار بشود و فصل را به وصل،عار را به کار،احترام را به انزجار،تن آسایی را به کاوش،جهل را به خرد،تجاوز را به تعامل، جمودیت را به عقلانیت و اسارت را با آزادی مبدل کردند و سبب انقلاب فکری و فرهنگی در عصر خود شدند که تبعات مثبت آنها را در جامعه کنونی خودمان نیز شاهد هستیم کما اینکه اگر این انسان های والامقام و شایسته نبودند کشتی دین هیچگاه به ساحل عبودیت و انسانیت نمی رسید.امروزه در جامعه مدرن اما توسعه نیافته ما!!! این مسولیت خطیر و حیاتی که سالهای سال بر دوش پیامبران زجرکشیده بودکه به تعبیر دیگر همان هدایت گری و اندیشه ورزی و بیرون کشیدن جامعه از سطح ناخودآگاه به سطح خود آگاه است بر دوش معلمان است. فی الواقع جامعه را می توان به قطاری تشبیه کرد که بر روی ریل زمان در گذر است که سکان هدایت آنرا علم، واگن اول را فرهنگ، واگن دوم را سیاست، واگن سوم آن را اقتصاد و ……. آخر نامید.مراد اینجانب از طرح این مثال این است که علم و دانش اساسی ترین نیاز یک جامعه است و سیاست عقلانی، پویایی فرهنگی و آبادانی اقتصادی همه و همه در زیر سایه علم و دانش تحقق می‌یابد. معلمانی که با دانش خود چرخ های اقتصاد را راه انداختند اما امروزه پیکره خودشان زیر چرخ های اقتصاد گیر افتاده است افرادی بی دفاع که صدایشان هیچ چیزی نیست جز انعکاسی خفیف در تار های صوتی گلویشان و دانش آموزانی منتظر که جز صدای سکوت معلم چیزی نمی شوند و معلمانی که خون دلها خوردند تا پزشکان و مهندسانی را تربیت کنند که چندین برابرشان حقوق بگیرند و خو درا با ترنم حزن آلود قار و قور شکمشان سر بر بالین می نهند و اجبارا ظواهر و لذت های مادی را بر خود و خانواده حرام ساختند و سنگ بر شکم میبندند تا یکی از فرزندان خود را جامه نو ببخشند اما ملالی نیست ما فراموش کارهای طبیعی هستیم چرا خیلی ساده از یاد بردیم که روح این انقلاب که نظام فاشیستی را درهم شکست در کالبد همین معلمان نشیمن داشت اما امروز باید معلمان را وارثان بی جیره و مواجب جامعه نامید. بنابر این این عزیزان خاکی و گلیم پوش همچنان که فکرشان در جیب هایشان نگران است نیمی از روز را به طرف موسسه های خصوصی،آژانس تاکسی رانی،بنگاه های املاک و… رهسپار می‌شود تا هم عمر را به بطالت نگذراند،هم نفس خود را به کاری مشغول کرده باشد و هم اینکه به همت بی دریغ ماه و خورشید و فلک تکه نانی به چنگ آرد و به غفلت….تردیدی نیست در هر جامعه ای که آموزش آن در درجات بالای قرار داشته باشد آسیب های اجتماعی و معضلات اخلاقی کمتر گریبان گیر جامعه خواهد بود و امروزه که این آسیب ها تصاعدی در حال زایش هستند بر اثر بی انگیزه گی بخش زیادی از معلمان به مقوله علم آموزی است در واقع آنها چند سال برای معلم شدنشان تلاش میکنند اما هنگامی که به شغل معلمی نایل آمدند آنوقت است که دیگر همه کاره هستند جز معلم.همانطور که زکر شد با تضعیف سیستم آموزشی فرهنگ، سیاسیت و اقتصاد یک جامعه نیز فلج خواهد شد اما در پایان سوالاتی که باید پرسیده شود این است دلایل این مقدار مسامحه کاری در حقوق اقتصادی معلمان چیست؟و چرا این شغل شریف و انسانی که سکان هدایت جامعه را در دست دارد و آنرا شغل مقدس انبیای الهی تعبیر می کنند نسبت به مشاغل دیگر به آن بی توجهی می شود؟صرفا تمام مطلب حاضر را در یک جمله خلاصه خواهم کرد که: شکم های خالی با قلب های مضطرب و دستان لرزان جسارت کافی برای پر کردن مغزهای خالی را ندارند.
نواب نیک‌بین
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار