حنجره شهر پر شده از نوای «شهید گمنام سلام» و هر چه به میدان شهدا نزدیک‌تر می‌شوم، حس و حال غریبی بیشتر به دلم چنگ می‌زند، به راستی چه کسی غریب است؛ شهدای گمنامی که در عالم والا بسیار شناخته شده‌اند یا ما که گاه در جمع هستیم و تنها.
کد خبر: ۱۱۴۳۸۴۴
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۴۰۲ - ۲۱:۳۱ 17 December 2023

به گزارش تابناک لرستان و به نقل از خبرگزاری فارس- پریسا قربانی نژاد، بر اساس تحلیل آخرین نقشه‌های هواشناسی، آسمان خرم‌آباد امروز صاف و آفتابی است، این را کارشناس می‌گوید و با خودم فکر می‌کنم اما هوای دل آدم‌ها امروز سخت گرفته و ابری است، چرا که زمان تشییع فرزندان بی‌نشانی شده که چون مادر گمنامی را خریدار شده‌اند.

همیشه از آسمان به زمین باریده، اما این‌بار در هوای غم‌گرفته بی مادری، عالمی از زمین اشک‌های فراق را روانه دیار پرستوهای پرکشیده می‌کنند و عرشیان را به سوگ فرشیان می‌نشانند.

حنجره شهر پر شده از نوای «شهید گمنام سلام» و هر چه به میدان شهدا نزدیک‌تر می‌شوم حس و حال غریبی بیشتر به دلم چنگ می‌زند، به راستی چه کسی غریب است؛ آن‌ها که در عالم والا بسیار شناخته شده‌اند یا ما که گاه در جمع هستیم و تنها.

«صبحانه را آماده کردم روی بخاری است تا گرم بماند، خواهرت را هم بیدار کن، آخرین توصیه‌ها را هم می‌کند و دکمه قرمز گوشی را می‌زند»، می‌گویم خب با این نگرانی چرا خانه نماندید؟ نگاهم می‌کند و می‌‌گوید: بچه‌های من اینجا هستند، کجا بمانم؟

 

به میان جمعیت می‌روم تا از نزدیک سرخی غروب را در طلوع چشمان مردم دیارم ببینم، رگ‌هایشان ورم کرده و بغض‌های خفه شده در گلو از دیده بیرون زده‌اند. دست‌های بی‌ چاره در جیب فرو رفته و سرها از شرمندگی افتاده‌اند.

آهسته لب میزند «روله روله، دالکه چش انتظارت ها کجا» و گویی که خودش را جای مادر شهید گذاشته و برایش مویه می‌کند، می‌پرسم شما هم مادر شهید هستید؟ سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: سعادت ندارم.

اینجا هر کسی در لاک خودش فرو رفته، جو سنگین است و منتظر یک اشاره برای فروریختن، یکی با گوشه چادر اشک‌هایش پاک می‌کند، امتداد نگاه دیگری گره خورده بر تابوت‌های روی دست‌ها، پیکرهایی که با خون دل قد برافراشتند و با کین دشمنان همچون مادر شهیده، قد خمیدند، در دل مردم این شهر امروز قصه غصه‌ها روایت شده است.

نوای علی سوختم‌های زهرا بدجوری دل‌ها را آب کرده، برای تسکین اگرچه دست‌ها تند تند بر سینه زده می‌شوند، اما داغی این جسارت به مادر سادات تا آمدن منتقم سرد نخواهد شد.

آن‌طرف‌تر مادری اما قاب عکس فرزندش را سخت در آغوش کشیده و به سینه چسبانده است، کنارش می‌روم و می‌پرسم فرزند شما هم هنوز نیامده، می‌گوید: نه ننه، داشت می‌رفت گفت منتظرم نباش اما مادر همیشه چشم به راه فرزندش است.

 

به راستی که بچه هر چقدر خودش را پنهان کند، از نگاه مادر دور نمی‌ماند، مثل این شهدا که دیروز پلاک را از گردن درآوردند تا همچون زهرا(س) گمنام بمانند، اما امروز در آغوش مادران سرزمینشان جا خوش کرده‌اند.

نمی‌دانم مادران حقیقی این آلاله‌ها در کجای خاک سرخ وطنم چشم در راه دارند، اما مگر نه اینکه مادر جنس مادر را خوب می‌شناسد، کیلومترها دورتر از زادگاهت هم که باشی آن چنان در آغوش مادران سرزمینت جا خوش می‌کنی که یادت می‌رود مادرت در کنارت نیست.

داغتان برای مردان این سرزمین نیز بسی سنگین است، ای شهدا ببینید که چگونه امروز در عزایتان خود را در گِل ماتم فرو برده و سر و رویشان را خاکی کرده‌اند، پاهای پدران دیارم امروز لرزان شده و یارای همراهی کردنتان تا جایگاه ابدیتان را ندارند، آخر رسمشان نیست فرزند برود و پدر بماند.

مردهایی که خود باید پناه برای زنان باشند، امروز بی‌پناه‌تر از همیشه در شهر سرگردان شده‌اند، گویی تاریخ باز تکرار شده و علی با چه کم چه کنم‌‌هایش در حال وداع با جان خویش است، به راستی که یک داغ چقدر باید سنگین باشد تا خیبرشکنی را از پا درآورد.

سوز غم بی‌مادری سنگین‌تر از این حرف‌ها است، همچون رفتن جان از بدن می‌ماند، اما شاید برای یک مادر بی نشانی فرزند غم‌آلودتر باشد، مادری که سال‌هاست در حیاط خانه را نبسته تا مبادا فرزند پشت در بماند و چه نگاه‌های منتظری که خشک شد و خبری نیامد.

آن جلوتر اما حسابی شلوغ شده، خیلی‌ها دوست دارند به نشانه تبرک دستشان را به تابوت شهدا برسانند و التماس دعا بگویند، آن یکی گوشه دنج را گیر آورده و با خودکار تند تند مشغول نوشتن کلماتی است که از دل برآمده و بر قلم جاری شده‌اند.

 

کاروان خودرویی کم کم شروع به حرکت می‌کند و دل‌های مردمان این دیار را هم با خود می‌برد، عمر این میزبانی اگرچه کوتاه بود اما حسرت ماندن میهمان بر دل صاحب خانه تا ابد خواهد ماند.

برچسب ها: لرستان
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار